0

هیپنوتیزم درمانی و برنامه ریزی عصبی داستان پرتقال چیست؟

 

پیش درامد داستان پرتقال و اثر هیپنوتیزم درمانی

 

داستان پرتقال از داستان های بخش تلقین غیر مستقیم کتاب قصه درمانی میلتون اریکسون است.داستان های این فصل استفاده اریکسون از پدیده هیپنوتیزم سنتی را نشان می دهد، مقولاتی مانند تحت اللفظی بودن، بازگشت به عقب و تحریف زمان و مکان، این داستان ها در ضمن سهم منحصر به فرد میلتون اریکسون را در هیپنوتیزم درمانی نشان می دهند که همانا تلفين غیر مستقیم است. روش غیر مستقیم او به ویژه برای برخورد با آنچه معمولا , مقاومت در برابر هیپنوتیم کننده و برنامه روان درمانی نامیده می شود مفید است. برای مثال در داستان “راه رفتن در پیرامون مقاومت” واقعیت خلسه هیپنوتیزمی به طور غیر مستقیم به یک پزشک مردد که با یک شحص در خلسه روبرو می شود تلقین می شود.پیشنهاد می کنیم مقاله شیوه nlp در تلقین چیست را مطالعه کنید.

برای بررسی مفصل تر  تلقین غير مستقيم علاقمندان می توانند به کتاب هیپونیزم درمانی ، اثر میلتون اریکسون و روسی مراجعه کنند.

برای آشنایی بیشتر با nlp چیست و چه کاربردهایی دارد؟

داستان پرتقال

 

دختر بیماری به داروخانه رفت تا روغن کرچک بخرد.نسخه را به داروفروش داد و گفت : از خوردن روغن کرچک حالش به هم می خورد. وقتی به منزل برسد روغن کرچک را می خورد و معده اش ناراحت می شود.

دارو فروش با شنیدن این حرف گفت :” تا روغن کرچک شما را آماده می کنم بفرمائید یک لیوان آب پرتقال بنوشید”.

بیمار متوجه شد که آب پرتقال مزه به خصوصی دارد پرتقال را سر کشید گفت :”بسیار خوب حالا داروی مرا بدهید”

دار و فروش گفت: “روغن کرچک را با آب پرتقال مخلوط کرد به شما دادم شما هم آنرا نوش جان کردید.”

چند روز بعد این دختر از کنار تابلو آگهی های تجارتی که روی آن پرتقال سان کیست را تبلیغ کرده بودند میگذشت. با دیدن تابلو احساس کرد که معده اش ناراحت شده است. بعد هم که به رستوران رفت و چشمش به پرتقال افتاد معده اش ناراحت شد.

خرید از فروشگاه را هم متوقف ساخت زیرا در فروشگاه چشمش به پرتقال می افتاد. از آن گذشته مجبور شد لباس های پرتقالی رنگش را از جلو چشمانش دور کند. کار به جایی کشید که با شنیدن اسم پرتقال هم ناراحت می شد. به دردسر بزرگی افتاده بود.

ترتیبی دادم که او را به یک میهمانی در بیمارستان دعوت کنند، این دختر دوست یکی از پزشکان بیمارستان بود. با آن پزشک حرف زدم. در جریان میهمانی آن پزشک خواست که یک برنامه هیپنوتیسم اجرا کنم. به حرفش گوش دادم. ابتدا یکی از مدعوین را خواب کردم و بعد یکی دیگر را. و سرانجام دختر مورد اشاره هم تقاضا کرد که او را خواب کنم.

او را به حالت خلسه و به دوران سه سالگی اش بردم؛ زمانی که هنوز روغن کرچک مسئله ای تولید نکرده بود. در خلسه عمیقی فرو رفت.

میزبان از میهمانان پرسید که آیا آب پرتقال می نوشند. میهمانها جملگی جواب مثبت دادند. میزبان سبدی پر از پرتقال آورد، آب آنها را گرفت

و نزدیک دختر نشست. میهمانان درباره موضوعات مختلف با هم حرف می زدند. به دختر گفتم که میزبان را ببیند و با او حرف بزند. همه ما آب پرتقال نوشیدیم. کمی دیرتر او را بیدار کردم، دهانش مزه خاصی داشت، اما مزه بدی نبود. آن شب سر راه منزل از کنار تابلو آگهی های تجارتی گذشت و گفت :” خیلی عجیب است دیگر از دیدن تابلو معده ام ناراحت نمی شود”.

از آن به بعد او هم پرتقال خورد و هم دوباره لباس های پرتقالی رنگش را پوشید. کمی دیرتر به ذهنش رسید  “یادم نیست از چه زمانی از پرتقال ناراحت شدم. اما به هر صورت دیگر مرا ناراحت نمی کند. نمی دانم چرا قبلا مرا ناراحت می کرد، نمی دانم چه زمانی بود”.

 

تحلیل و تفسیر داستان پرتقال و هیپنوتیزم درمانی آن

این دختر با هپینوتیسم درمان شد. لابد می پرسید اگر از بلندی بترسید و نتوانید از کوه بالا بروید من چه می کنم. جوابش این است که شما را در زمان به هم می ریزم حتی اگر مجبور شوم ده یا دوازده سال به عقب بازگردم. برای پیاده روی منزل را ترک می کنید، انگار که ۱۸ سال جوانتر هستید و فوبیا به سراغتان نیامده است. از کوه بالا می روید، به آن بالا می رسید و آن سمت کوه را تماشا می کنید.

اگر نتوانم این کار را بکنم روی درک شما کار می کنم، کاری می کنم که کوه را یک زمین صاف ببینید که آنرا شخم زده اند. البته که راه رفتن در آن دشوار است. از کوه بالا می روید اما گمان می کنید روی زمین مسطحی راه می روید که آنرا شخم زده اند. پیاده تا بالای کوه می روید، آنجا تدریجا شما را به خود می آورم.

می توانید در یکی از روزهای گرم تابستان روی یخ اسکیت کنید،

می توانید در نیواورلئان، سانفرانسیسکو یا هانولولو ناهار بخورید، می توانید با هواپیما پرواز کنید، اتومبیل برانید، با دوستانتان ملاقات کنید. همه این اتفاقات در حالی می افتند که شما در بستر خود به خواب عمیقی فرورفته اید.

در خلسه رویا می تواند به یک واقعیت هیپنوتیزمی تبدیل شود. تنها کاری که خلسه می کند این است که به شما امکان می دهد از آموخته های قبلی خود استفاده کنید. ما اغلب نسبت به آموخته های خود بی اعتنا هستیم.

 

منبع : کتاب قصه درمانی(نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت) از میلتون اریکسون ترجمه مهدی قراچه داغی