0

تیزحسی علم nlp و داستان هفت نشان ستاره از داستان های ذهن ناخودآگاه

پیش درآمد بر تیزحسی علم nlp  و داستان هفت نشان ستاره

در این داستان برآن شدیم تا شما همراه و دوست گرامی را با بیان داستان  با تیزحسی علم nlp آشنا کنیم. داستان هفت نشان ستاره از مجموعه داستان های فصل اعتماد به ذهن ناهشیار می باشد.در این داستان میلتون اریکسون به خاطرات بلند مدت انباشته شده در ذهن ناخودآگاه اعتماد میکند.او می گوید : ” ذهن ناخودآگاه ما انباشته از خاطرات و مهارت هایی است که می توانیم سال ها بعد از آن استفاده کنیم. او به این گفته ویل راجرز علاقه فراوان داشت : ” مشکل ما آنچه نمی دانیم نیست، مشکل ما این است که نمی دانیم که می دانیم.” میلتون اریکسون در همین راستا می گوید : ” آنچه می دانیم اما نمی دانیم که می دانیم بیشتر ما را به دردسر می اندازد.”

برای اشنایی با nlp چیست و چه کاربردهایی دارد؟

داستان هفت نشان  ستاره

یکی از همکاران من ادم بی نظیری بود. روی او آزمایش های معتددی انجام دادم. او هم روانشناس بود و هم فوق لیسانس داشت. اما هنوز برای آینده اش تصمیم نگرفته بود. کتاب های پزشکی ام را به او قرض دادم و او وارد دانشکده پزشکی شد.

مدتی بعد یکی از استادانش که او را خیلی دوست داشت از او پرسید «آرتور فکر میکنی که در امتحان درس من چگونه ظاهر شوی؟» و آرتور جواب داد “در امتحان درس شما مشکلی ندارم. شما بیش از ده سئوال نمی پرسید و من سئوال ها را می دانم و بعد هر ده سئوال را نام برد.”

پرفسور گفت:” بله تو دقیقا سئوالات مرا می دانی. حتی از ترتیب آنها هم آگاهی. آیا به اتاق من رفته ای و از روی کاربن کپی به سئوالات دست یافته ای؟”

آرتور گفت:” نه اما می دانستم شما در امتحان نهایی چه سئوالاتی می کنید.”

پرفسور گفت:” اما این برای من کافی نیست. باید با رئیس دانشکده حرف بزنی.”

رئیس دانشکده پس از شنیدن داستان گفت «آیا این واقعیت دارد آرتور؟ یا سئوالات را می دانی؟ »

آرتور جواب داد «البته که می دانم من در کلاس های درس او شرکت داشتم و به حرف هایش گوش دادم».

رئیس دانشکده گفت:” باید به طریقی به سئوالات دست یافته باشی. اگر نتوانی عکس انرا ثابت کنی نمی توانم به تو اجازه شرکت در امتحان را تو به علت تقلب از گرفتن مدرک محروم می شوی.”

آرتور گفت :«قبل از اینکه پرفسور سئوالاتش را طراحی کند  من ازآنها آگاه بودم اگر باور نمی کنید کسی را به اتاق من بفرست یادداشت های طول دوره درس را به او نشان دهم.

خواهید دید که من بعضی از نکات را با ستاره مشخص کرده ام تمام سئوالات امتحان پرفسور با هفت ستاره مشخص شده اند. از آنجائیکه می دانم پرفسور از روی عادت ۱۰ سئوال می کند، نکاتی را که با هفت ستاره مشخص شده بود انتخاب کردم. پرفسور روی این سئوالات بیش از بقیه تأکید کرد. این را هم در طول مدت کلاس و هم در جلسات خلاصه درس در پایان سال متوجه شدم”.

کسی را فرستادند تا یادداشت های آرتور را نگاه کند، معلوم شد آرتور بعضی از مطالب یادداشت شده را با یک ستاره، بعضی را با دو ستاره، بعضی را با سه ستاره، بعضی را با چهار ستاره، بعضی را با پنج ستاره، بعضی را با شش ستاره و تنها ده نکته را با هفت ستاره علامت زده است. نکات هفت ستاره نیز از شماره یک تا ده نمره گذاری شده بود.

رئیس دانشکده گفت:”تو مجبور نیستی در امتحان شرکت کنی. تو به واقع به سخنان استاد گوش داده ای و از روی حرکات و حالات صدای او به سئوالات امتحانی پی برده ای”

وقتی به یک سخنرانی گوش می دهید و به تأکید سخنران روی مطالب توجه می کنید می توانید به نکاتی که او برای سئوالات امتحانی انتخاب می کند پی ببرید. آرتور عالی رفتار کرده بود.

او حس شنوایی بسیار خوبی داشت. به همین دلیل همیشه پیشاپیش به سئوالات امتحانی پی می برد. در واقع خود استاد سئوالات را اعلام می کرد. اساتید نکات مهمتر را خاطر نشان می کنند. و انتظار دارند که دانشجویان به این نکات توجه کنند.( تیزحسی علم nlp )

البته گاه در نظر آنها مطلبی که مهم نیست، مهم به نظر می رسد.

این نکته را فراموش نکنید زیرا این یک سئوال امتحانی است.ارتباط موضوع بسیار پیچیده ای است. حالات چهره، چشم ها، طرز حالت دادن به بدن و تاکیدها، طرز تکان دادن سرو غيره، طرز حرکت دادن برخی از عضلات، همه اینها، اطلاعات مهمی را مخابره می کنند.

تفسیر و تحلیل داستان

در این داستان، روانشناس جوان و دانشجوی پزشکی نه تنها اعتماد کردن به ذهن ناهشیارش را آموخته بود، بلکه مهارت های ادراکی خود را به میزان زیاد پرورش داده بود. همانطور که میلتون اریکسون گفت «آرتور عالی بود. البته اغلب ما مهارت های ادراکی خود را تا این حد پرورش نداده ایم. با این حال اگر بدانیم که امکانش وجود دارد ممکن است در جهت مشابهی تشویق به حرکت شویم، به خصوص وقتی که در رویاها و یا در تداعی های خود پیام های واضح دریافت می کنیم.

استاد دانشگاه در داستان فوق بی آنکه متوجه باشد آنچه را می خواست دانشجویان یاد بگیرند علامت می داد. میلتون اریکسون توصیه می کند تا به این سرنخ های ذهن ناهشیار توجه کنیم. در این داستان دانشجوی مورد اشاره توانسته بود ذهن ناهشیار استاد را به ذهن هشیار خود تبدیل کند. شنوندگان و خوانندگان داستان های اریکسون می توانند به پیام های زیر آستانه ای او حتی بدون آگاهی هشیار پاسخ دهند. در واقع اریکسون این را به آنها آموزش می دهد.

میلتون اریکسون در القاء خلسه ما را تشویق می کند که این نگرش را در نظر بگیریم و به ذهن ناهشیار خود اعتماد کنیم. او به درمانگر ها می گوید:

ببینید، القاء خلسه دشوار نیست. تنها اعتماد به صدای خویشتن به توانایی خود برای القاء یک خلسه از هر چیز دیگری مهمتر است. هر انسانی در حالت خلسه قرار می گیرد؛ حتی بیماران پارانویایی هم در خلسه قرار می گیرند. کافیست مواظب باشید.

البته خلسه را برای بیماران پارانویایی توصیه نمی کنم زیرا در حالت خلسه هم ممکن است اسیر پارانویا شوند. اما من به تجربه آموخته ام که همه بیماران می توانند در حالت خلسه قرار گیرند و در این تردیدی وجود ندارد.

حال به نکته دیگری توجه کنید. آیا لازم است بدانید در حالت خلسه قرار دارید؟ نه لازم نیست. حالت خلسه چقدر باید عمیق باشد؟ به اندزه ای که ذهن ناهشیار شما بتواند به جریانات یک نگاه ذهنی بیندازد. همین اندازه کافیست. در نگاه ها و درک های ذهنی به مراتب بیش از تلاش هشیار مطلب می آموزید. باید از ذهن خود در سطح ناهشیاراستفاده کنید.

منبع : کتاب قصه درمانی(نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت) از میلتون اریکسون ترجمه مهدی قراچه داغی

در این مقاله تلاش کردیم که تیزحسی علم nlp را با داستان هفت نشان ستاره از کتاب قصه درمانی میلتون اریکسون برای شما همراه و دوست گرامی بیان کنیم.