0

درمان سرطان با nlp در داستان انبساط کتاب قصه درمانی میلتون اریکسون

پیش درآمد بر درمان سرطان با nlp در داستان انبساط

 

در این مقاله قصد داریم به درمان سرطان با nlp در داستان انبساط از کتاب قصه درمانی میلتون اریکسون بپردازیم . داستان انبساط از داستان های بخش داستان های انگیزه بخش کتاب قصه درمانی میلتون اریکسون است.

میلتون اریکسون اغلب از توصیف های مربوط به دوران رشد کودکی (شناختن دست خود، ایستادن، راه رفتن، حرف زدن) برای اینکه بیمار را متوجه جریان رشد و اعتلای شخصی خود بکند استفاده می کرد. وقتی داستانی تعریف می کرد که به دوران آموزش سال های کودکی خود باز می گشتم، متوجه تلاش های فراوان و البته ناکام ماندن های متعدد در یاد گرفتن مهارت یا کار جدید می شدم. در ضمن به خوبی می دانستم که این مهارت ها را با موفقیت فراگرفته ام. در نتیجه احساس می کردم می توانم با سایر مشکلات زندگی نیز روبرو شوم.

به گفته جی هیلی در « روان درمانی غیر متعارف » میلتون اریکسون درباره رشد طبیعی نقطه نظرهای روشن داشت. البته این بدان معنا نیست که او برای همه اشخاص انگاره های رشدی واحدی را در نظر می گرفت می ساخت که همه لزوما باید در آن جای بگیرند. به جای آن میلتون اریکسون  معتقد بود که هر شخص برای خود یک جوهر طبیعی و سالم دار شاید بتوان آنرا با «خویش حقیقی» هورنای شبیه دانست. میلتون اریکسون به خوبی می دانست که جریان رشد ممکن است تحت تأثیر عوامل مختلفی قرار گرفته از مسیر خود منحرف شود اما او معتقد بود که وظیفه درمانگر این است که شخص را به جاده حقیقی زندگی خود بازگرداند.

برای اطلاعات بیشتر درباره nlp چیست و چه کاربردهایی دارد؟

بر این اساس داستانی درباره یک اسب تعریف می کرد که در جوانی او به باغچه منزلشان آمده بود. این اسب علامت مشخصه ای نداشت. میلتون اریکسون تصمیم گرفت که اسب را به صاحبش برگرداند. بدین منظور سوار اسب شد و بی آنکه او را هدایت کند، او را کنار جاده برد و اجازه داد که اسب به هر سمت که می خواهد برود. تنها زمانی در کار اسب دخالت می کرد که او برای خوردن علف ها، از جاده بیرون می رفت. وقتی سرانجام اسب به حیاطی که چندین مایل دورتر از منزلی که او در آن زندگی می کرد وارد شد، صاحبخانه از میلتون اریکسون پرسید :” از کجا دانستید که این اسب مال ماست؟”

میلتون اریکسون گفت “من نمی دانستم، خود اسب می دانست. تنها کاری که من کردم این بود که او را در جاده حفظ نمودم.”

در شروع هر برنامه درمانی بهتر است که به شروع جاده حقیقی برگردیم.

داستان انبساط

میلتون اریکسون هرگز مدعی معجزه برای هیپنوتیزم نبود. با این حال به تکرار میگفت که همه ما دارای نیرو و توانی هستیم که از آن بی خبریم. به کمک تلقين مناسب و با راهنمایی درست می توانیم از این توانمندی ها به سود خود استفاده کنیم. وقتی در جواب «آیا هیپنوتیزم به درمان سرطان کمک می کند؟»

داستان زیر را تعریف کرد بیشتر به ارزش هیپنوتیزم در تخفیف  درد اشاره داشت. در ضمن به طور تلویحی می گفت که با وجود درمانی متعارف مانند جراحی، هیپنوتیزم ممکن است امکان زنده ماندن اشخاص را بیشتر کند.

فکر می کنم کارهای زیادی می توان کرد. رئیس انجمن پزشکی ایالتی که یک جراح است زنی را به نزد من فرستاد. او این زن را یکبار به دلیل ابتلا به بیماری سرطان رحم و بار دیگر به دلیل سرطان روده بزرگ تحت عمل جراحی قرار داده بود.( درمان سرطان با nlp )

حالا این زن از انقباض بخش تحتانی روده بزرگ رنج می برد. دفع مدفوع برایش دردناک بود به همین علت برای ایجاد انبساط تدریجی روده به مطب این جراح می رفت. از درد وحشتناکی رنج می برد. جراح از من پرسید «آیا می توانی به کمک هیپنوتیزم به این زن کمک کنی؟ نمی خواهم برای بار سوم او را عمل کنم».

این زن را به حالت خلسه بردم و به او گفتم که تا کنون به دو سرطان متفاوت مبتلا شده و حالا از انقباض بخش تحتانی روده بزرگ رنج می برد. به او توصیه کردم لباس شنا بپوشد، لاستیک پر از باد اتومبیل را داخل استخر بیندازد و روی آن بنشیند و از آرامش آب و استخر شنا لذت ببرد. اینگونه انبساط روده با درد کمتری همراه خواهد بود.

و او همه روزه این کار را کرد. پزشک معالج او میگفت عمل انبساط روده به سرعت بسیار بیشتری صورت می گیرد، سرعتی غیر معمولی می گفت با آنکه زن بیمارمانند گذشته درد دارد، لحن صدایش تغییر کرده است. خودش میگفت به انداه گذشته درد ندارد.

حدود یکسال بعد این زن پیش من آمد و در حالیکه تشکر می کرد از زیبایی زندگی حرف زد. مشکل روده بزرگ او برطرف شده بود و پزشک معالجش می گفت که رودهاش طبیعی شده است. سرطان دیگر عود نکرده بود.

تحلیل و تفسیر داستان

 

میلتون اریکسون می گوید درد “انبساط” اگر شخص اقدامی صورت دهد – انداختن لاستیک پر از باد اتومبیل به داخل استخر و بعد با آرامش روی آن نشستن – نقصان می گیرد. زمینه را برای درمان آماده می سازد و آرامشی نسبی به وجود می آورد، سرعت بهبود افزایش می یابد و در نتیجه درمان موفقیت آمیز می شود؛ همان اتفاقی که برای این خانم افتاد و او از شرایطی مهلک نجات یافت. تلقین های تسکین دهنده در شرایط خلسه هیپنوتیسمی به مراتب بیش از حالت بیداری اثر می کند.

میلتون اریکسون از این داستان برای انتقال پیام به کسی که با گرفتگی ذهنی یا احساسی روبروست استفاده می کند. او ممکن است درحالیکه به سمتی نگاه می کند و لحن صدایش را تغییر می دهد و یا با تغییر دادن لحن صدا، در حالیکه به شخص مورد نظر نگاه می کند و یا با اجتناب از نگاه کردن به این شخص بگوید که این پیام را در اشاره به او میگوید.

منبع : کتاب قصه درمانی(نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت) از میلتون اریکسون ترجمه مهدی قراچه داغی