h استفاده nlp در تفاوت میان فوبیا (ترس های بی دلیل ) و اضطراب
در این مقاله قصد داریم با استفاده nlp ،تفاوت میان فوبیا و ترس های بی دلیل را برای شما همراه و دوست گرامی توضیح دهیم. هنگام کار روی کسانی که از اختلالات مبتنی بر ترس رنج می برند،باید میان ترس های فوبیایی و اضطراب، تمایز قایل شویم. ترس های فوبیایی مبتنی بر محرک و پاسخ هستند.اضطراب نتیجه ی فرآیندی طولانی تر است ؛ انباشتگی اضطراب تا جایی که منجر به حمله ی ناشی از اضطراب می شود. به همین دلیل رویکردهایی که در قبال این دو اتخاذ می شوند باید متفاوت باشند.
ما با استفاده nlp و با کمک کردن به افراد برای تغییر واکنش خود نسبت به گذشته شان، به شکلی مؤثر به آنها یاد می دھیم چطور پیشینه ی شخصی شان را تغییر دهند.
برای اطلاعات بیشتر درباره ترس nlp پیشنهاد می کنیم این مقاله را مطالعه کنید.
چندی قبل، زنی را پیش من آوردند که گروگان گرفته شده بود. او را پیش من آوردند از ترس تا حدودی به حالت ناتوانی افتاده بود. او از هر موقعیتی که نمی توانست به آسانی از آن خارج شود وحشت داشت. وقتی به اتومبیل ، آسانسور،قطار و چنین فضاهای وارد می شد،وحشت داشت. به خاطر آنچه که امروزه به عنوان ترس از فضاهای بسته شناخته می شود، پنجره های خانه ی خودش را همیشه باز بگذارد.
اما او به طرزعجیب، حتی با این که باید از فضاهای بسته می ترسید،به خوبی قادر بود با هواپیما سفر کند،به شرطی که کنار در می نشست.
همه به خوبی می دانستند که مشکل او از کجا ناشی شده است. او در طول اولین سفر خود، هنگامی که از فرودگاه به سمت هتل می رفت،مورد سرقت قرار می گیرد. درھتل محل اقامتش،بمب گذاری شده بود.
بعد به محض این که برای رفتن به مقصدی دیگر سوار هواپیمای کوچکی شده بود، ربایندگانی که ماسک بر چهره داشتند و اسلحه دردست هواپیما را می ربایند و او دچار چنان حملهای می شود که ربایندگان می اندازد؛ تا جایی که هواپیما را در میانه ی مسیر می نشانند و در را برای باز میکنند تا ارام شود.
این داستان به نظر من خنده دار آمد و با خنده ی من،او ناراحت به من نگاه کرد . گفت : ” فکر نمی کنم اتفاقاتی که برای من افتاد، خنده دار باشد.”جواب دادم: “خندہ دار نیست؟ به نظرت خنده دار نیست که از هراس دچار چنان حمله ای بشوی که یک هواپیما پر از ربایندگان را بترساند و آنها هم به تو شلیک نکنند و جنازه ات را از هواپیما بیرون پرت نکنند؟متاسفم، ولی به نظر من، خنده دار است . ” بعد به او گفتم: “مادامی که نتوانی به این موضوع بخندی، مجبوری تا آخر عمرت به خاطرش زجر بکشی.”
برای اطلاعات بیشتر درباره برنامه ریزی عصبی کلامی یا ان ال پی چیست و چه کاربردهایی دارد؟
شوخ طبعی برای ایجاد تغییرات عمده، کمکی با ارزشی است. اگر ما بتوانیم در همان آن که مشکلمان به قوت خودش باقی است، به ان بخندیم، با این کار ساختار عصبی ای را که باعث ترسی یا نگرانی مان می شود تغییر خواهیم داد و آن را تضعیف خواهیم کرد. افراد گاهی پیش من می آیند. و می گویند: “می دانم یک روز به این خواھیم خندید، اما …” و من قبل از این که بتوانند به حرفهایشان ادامه بدهند، می گوییم: “پس چرا همین حالا به آن نخندیم ؟”
آن زن در واقع، دچار فوبیا نبود بلکه از الگویی که برایش داد عادت شده بود رنج میبرد. کاری که من باید می کردم این بود که اول مطمئن می شدم او از واکنش های خود خسته شده و دیگر تحمل ان ها را ندارد. او بیست و پنج سال بود که با این مشکل دست و پنجاه نرم می کرد و حتی پس از سال ها درمان، هنوز دچار اضطراب بود. او از مشکل خود خجالت می کشید؛ اما نه به اندازه ی کافی.
من به عنوان بخشی از درمان، او را به سالن های نمایش و گردهمایی های مختلف میبردم و او را در مقابل دوربین ها و صدها و صدها نفر مخاطب قرار میدادم. او را به داخل آسانسور هل میدادم و از تمام وقت می گفت: “من دارم بد ترمی شوم، من بد ترین مریضی ھستی که شما داشته اید.”
اما او متوجه نبود که من از قصد حال او را بدتر میکردم: چرا که میخواستم تحمل آن وضعیت آن قدر برایشی طاقت فرسا شود که خودش را برای تغییر آماده کند. او باید به جایی می رسید که از خودش می پرسید. “کی می توانم خودم به تنهایی بروم سینما؟” “هیج وقت می توانم. احساسی راحتی کنم؟” تا این که کم کم از کوچک ترین پیشرفتی که حاصل میکرد، ذوق زده می شد.
اندکی بعد او میتوانست سوار بر هواپیما به هر کجا که میخواهد سفر کند، سوار اتومبیل شود و از آسانسور استفاده کند: کاری که هیج وقت فکرش را هم نمی کرد. اما اول باید از حال و روزی که داشت زده می شد و بعد باید برای تقویت قدم های کوچکی که به سمت جلو بر می داشت احساس خوبی پیدا می کرد. او باید یاد می گرفت به پیشرفتی که هر روز نسبت به روز قبیل پیدا می کرد،توجه کند.
او به تازگی ایمیلی برایم فرستاد که به نظرم خنده دار بود؛ چون همه ی مشکلاتی را که زمانی داشت و دیگر ندارد، برایم فهرست کرده و گفته بود: ” فکر کنم با کاری که شما کردید بی ارتباط نباشد. اما بی ارتباط بود. این به کاری که خودش کرده بود ارتباط پیدا میکرد. او به جایی رسیده بود که دیگر تحمل بزرگترین مشکل زندگی اش را نداشت و وقتی ان را حل کرد، متوجه شد دیگر مشکلاتی که داشت هم حل نشدنی نیستند؛ به همین علت آنها را نیز از خودش جدا کرد.
این همان چیزی است که به آن یادگیری خوب می گوییم. یادگیری یعنی به چیزهای مختلف، نگاهی متفاوت داشته باشیم و با این کار زندگی خود را هر روز، اندکی، بهتر کنیم و به پیشرفتهای خود بیندیشیم؛ هرچند در ابتدا کوچک باشند. حقیقت این است که انسان ها همیشه در حال تغییرند؛ یا بهتر می شوند یا بدتر. این دو تنها انتخاب های موجود ند.
ما می دانیم افرادی که گرفتار مشکلاتی هستند، در برهه ای از زندگی خود، تعمیم هایی ساخته اند که دیگر به دردشان نمیخورد. بیشتر درمان ها سعی می کنند راه هایی پیدا کنند که افراد با استفاده از آن، راه ها، افکار،احساسات و خاطراتشان رابا الگوهای تازه و بهتر جایگزین کنند. مشکلی که چنین رویکردی دارد این است که مغز انسان به شیوه ای متفاوت کارمی کند.
کاری که من سعی می کنم انجام دهم این است که فرد را به نقطه ای قبل از شکل گیری آن تعمیم ناکارآمد ببرم و بعد تعمیم های تازه ای در ذهنشان قرار دهم؛ چرا که مغز انسان با نوعی ذخیره سازی فشار به پایین عمل می کند، که تا حدودی شبیه چیزی است که در کافه تریاها می توانید ببینید. بشقابها با فشار دادن به سمت پایین درون یک کمد فنری مرتب می شوند.همین که یکی از آن ها را برداريد یکی دیگر جایش را می گیرد.
برای همه ی ما پیش آمده است که شمارهای تلفن مان عوض شود. چند هفته ی اول وقتی می خواهیم شماره ی منزل را بگیریم، شماری قدیمی را می گیریم. بالاخره، شماره ی جدید را به شماره ی قدیمی ارجیحیت می دهیم و شماره ی قدیمی کم کم به پستوهای ذهن مان فرستاده می شود. مغر انسان اطلاعات را بایگانی می کند؛ هیچ وقتی چیزی را فراموش نمی کند.
برای اشنایی با هیپنوتیزم اریکسونی
این پدیده ای توانمند و موثراست. من می توانم با استفاده از خواب مصنوعی، افراد را به سال ها قبل بازگردانم، طوری که شماره تلفن های قدیمی را به یاد بیاورند؛ آنها این کار را در جهت معکوس انجام می دھند.
اکنون رویکرد من این است که این سیستم بایگانی را تشخیص دهم و یک منبع جدید، یعنی “خاطره “ای جدید، آنجا بگذارم تا پیش ازاین که خاطره ای که مسؤول آن تعمیم نا مظلوب است وارد فرآیند شود، ذھن به خاطره ی جدید دست یابد.
کاری که من اغلب سعی می کنم انجام دهم این است،تا جایی به عقب برگردم که فرد چیز بدی یاد گرفته است .سپس منبع جدیدی آنجا قرار دهم و کاری کنم که این منبع جدید تعمیم داده شود. تا وقتی که فرد به گذشته برمیگردد، احساسی متفاوت از قبل پیدا کند. آن حسن “بله میدانم این کار را کردم، ولی انگار این دیگر من نیستم”، بخش مهمی از این فرآیند است.
از زمانی که این را کشف کردم، دیگر به اندازه ی قبل از پسرفت سن استفاده نمی کنم. در این برهه از زمان، بیشتر روی آینده تمرکز می کنم. ما می توانستیم از عبارت “راه اندازی آینده ” که از عبارات قدیمی علم nlp است، برای توضیح این استفاده كنيم یا از عبارت “تلقين پسا هیپنوتیک ” که در مبحث هیپنوتیزم کلامی، استفاده nlp می شود. نام آن را هرچه بگذاریم، دوست دارم اطمینان یابم که حالت جدید خودآگاهی درست در لحظه ی مناسب پیدایش می شود.لازم نیست افراد در تمام لحظات روز اعتماد به نفس داشته باشند. اما اگر برای رد شدن وی پل یا رانندگی کردن در آزادراه با مسئله مواجه شده اند، باید اطمینان داشته باشند که وقتی به چنین موقعیتی می رسند،همه چیز خوب پیش خواهد رفت.
هدف ما در این مقاله با استفاده nlp ،بیان تفاوت میان فوبیا و اضطراب می باشد.
تمرین: قرار دادن چرخشی تازه در گذشته با شیوه nlp
- واکنش خاصی را در نظر بگیرید که از روی عادت انجام می دهید و می خواهید آن را تغییر دهید، مانند برا فروختگی در برابر جمع یا کم طاقتی در رانندگی.
- مثالی روشن از آن واکنش را برای خود پخش کشید و به احساسی که در شما به وجود می آورد، توجه خاصی داشته باشید. دقت کنید ببینید به چه سمتی حرکت می کند.
- حالا آن احساس را در گذشته ی خود تا اولین باری که به طورمشخص اتفاق افتاد، دنبال کنید. ممکن است آن را به صورت خودآگاه به بیاورید یا نیاورید. اگر نمی توانید رویداد خاصی را به یاد بیاورد، به آرامی به عقب رفتن ادامه دهید تا به نقطه ی ایست برسید.
- یک بار دیگر، با دقت به آن احساس، این بار نقطه ی پایانی را به نقطه ی آغاز متصل کنید و آن را در جهت مخالف، به چرخش در آورید. این کار تا حد زیادی آن احساس را تغییر می دهد. در حالی که وارد مرحله ی بعد می شوید، به چرخش آن در جهت مخالف ادامه دهید.
- حالا در حالی که به چرخاندن آن احساس در جهت عکس ادامه می دهید و چرخش آن را سریع تر و سریع می کنید و در تمام بد نتان پخش می کنید، قدمی در زمان به عقب بردارید و درست به لحظه ای قبل از آن واقعه ی اصلی برسید. سپس به ترتیب از میان تجربه های دیگری که بعد از آن قرار دارند، به سمت جلو حرکت کنید و اجازه دهید متناسب با چرخش معکوس احساسی که اول به آن متصل بود، دوباره رمزنویسی شود. این کار را سریع انجام دهید تا به لحظه ی حال برسید.
- ببینید نسبت به آن واکنش نامطلوب، چه حسی دارید. اگر حس می کنید. هنوز بخش، شایان توجھی ازوجود شماست، این تمرین را از مرحله ی ۵ تا ۶ تکرار کنید. همینطور خودتان را بیازمایید و وقتی حس کردید دیگر آن قدر ها برایتان اهمیت ندارد،این کار را متوقف کنید.
- حالا تمرینی را به یاد بیاورید که در آغاز این فصل آمده بود: در آن تمرین یاد گرفتید بدون هیچ دلیل خاصی، زمرت احساسی پر رنگ و خوب داشته باشید. دوباره حالتی پر قوت، شاد و خوش بینانه پیدا کنید، آن را در حالی که به شدت در حال چرخش است آغاز کنید و خود را در حالی ببینید که در امتداد آینده ی پیش رویتان پیش می روید. دقت کنید ببینید با این منابع جدید، واکنش شما چقدر متفاوت و بهتر شده است. به ویژه در موقعیت هایی که از قبل ممکن بود با مشکل مواج شوید.
- این کار را سه تا پنج بار تکرار کنید و تصمیم بگیرید به مدت بیست و یک روز، هر روز پیشرفتان را بررسی کنید چه کم چه زیاد.
اکنون با مطالعه این مقاله با استفاده nlp تفاوت میان ترس nlp و فوبیا و اضطراب را میدانید.امید داریم مطالعه مقاله استفاده nlp در تفاوت میان فوبیا و اضطراب کمک شایانی به شما در مدیریت فوبیاها و اضطراب های شما داشته باشد. پیشنهاد می کنیم برای گام دوم برای مدیریت فوبیاها واضطراب های خود به یادگیری nlp با ثبت نام در کلاس های حضوری دوره های nlp بپردازید. ما نیز با انتشار مقالات nlp در راستای آموزش nlp همراه شما دوستان گرامی هستیم.
منبع : راهنمای ایجاد تغییر با استفاده از خلسه از ریچارد بندلر