در این مقاله قصد داریم به معرفی کتاب قصه درمانی(نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت) با نویسندگی میلتون اریکسون نابغه هیپنوتیزم کلامی و مترجمی آقای مهدی قرچه داغی از انتشارات : دایره بپردازیم.
در ادامه بخش هایی از کتاب قصه درمانی (نقش قصه در تغییر زندگی و شخصیت) را با هم مطالعه می کنیم.
زمانی از گذشته را انتخاب کن که دختر کوچکی بودی، با تو حرف می زنم، به صدای پدر و مادرت، همسایگان و دوستان و هم شاگردیهایت، هم بازیها و آموزگارانت. تصور کن در کلاس مدرسه نشسته ای، دختر کوچکی که از چیزی خوشحال است، از اتفاقی که مدتها قبل افتاده و تو مدتها قبل آنرا فراموش کردی. -ميلتون، اچ، اریکسون
مردی می خواست درباره مغز کامپیوتر شخصی پیشرفته اش مطلبی بداند. از کامپیوتر پرسید: «آیا روزی می رسد که مانند انسان فکر کنی؟» کامپیوتر سرگرم محاسبه شد و سرانجام مانند همه کامپیوترها جواب را روی کاغذ تایپ کرد، مرد به شتاب کاغذ را برداشت، روی آن این جمله با ظرافت تایپ شده بود: ” این مرا به یاد داستانی می اندازد”. – گریگوری با تسون، ذهن و طبیعت
بخش هایی از فصل 1 تغییر دادن ذهن ناهشیار کتاب قصه درمانی
اریکسون در تعریف داستان از یک روش سنتی پیروی می کرد. تا جاییکه به یاد داریم از داستان برای انتقال ارزش های فرهنگی و اخلاقی استفاده شده است. یک قرص تلخ را با مایع شیرین راحتر می توان بلعيد. توصیه های صریح فراموش می شوند، اما وقتی همین توصیه ها در قالب یک داستان جالب و سرگرم کننده ارائه می شوند گیرایی آنها چند برابر می شود.
در راستای این هدف اریکسون از انواع تدابیر رایج در داستان گویی پیروی می کنند که از جمله می توان به مشرب خوش، ارائه اطلاعات جالب پزشکی و روانشناسی اشاره کرد. تلقین های شفابخش در جای جای داستان ها توزیع می شود.
به گفته اریکسون خلسه حالتی است که در آن یادگیری و آمادگی برای تغییر کردن به شدت افزایش می یابد. البته منظور یک شرایط القایی خواب آلودگی نیست. بیماران از سوی روان درمانگر زیر پا گذاشته نمی شوند و به اراده او به هر جا تاب نمی خورند. خلسه حالتی طبیعی است و همه می توانند آنرا تجربه کنند. آشناترین نمونه آن در رویا و در خیال شدن است. انواع دیگر خلسه را در مدیتیشن ، مراقبه، نیایش و یا ورزش تجربه می کنیم. گاه نرم دویدن را مراقبه در حال حرکت نامیده اند. شخص بیدار است و ذهنش کار می کند اما محرک های بیرونی مانند صداها و حرکت ها از اهمیت کمتری برخوردار هستند.
بیماران در خلسه اغلب از روی شم معنای رویاها، نمادها و سایر ابزار ذهن ناهشیار را درک می کنند. آنها به آنچه اریکسون آنرا یادگیری ناخود آگاه می گفت نزدیکترند. و تلقینات هیپنوتیزم کننده را با تفاوت کمتری می پذیرند، با این حال اگر این تلقینات با ارزش های مورد باور بیمار در تعارض باشد، پذیرش یا صورت نمی گیرد و یا ناپایدار و زودگذر است. خواب آلودگی ممکن است در تمام مدت خلسه وجود داشته باشد، اما هرگز بخشی ضروری از آن نیست.
درمانگر برای کمک به بیمار تا در حالت خلسه قرار گیرد ذهن او را متوجه درون خود می کند و او را به یک جست و جوی درونی و پاسخ هیپنوتیزمی راهنما می شود. پاسخ هیپنوتیزمی که با نیاز ما و انتظارات بیمار و با جهت گیری درمانگر رابطه دارد از “انبار بزرگ یادگیری” بیمار مشتق می شود. برای رسیدن به این پاسخ تلقینات درمانی می تواند غیر مستقیم، به شکل یک گفت و گوی معمولی یا یک داستان جالب باشد. در این زمینه اریکسون و ارنست روسی در کتاب «هیپنوتیزم درمانی روشهای مفیدی ارائه داده اند.
درمانگر باید نسبت به تغییراتی که در بیمار به وجود می آید و حاکی از توجه او به نامه درمان است حساس باشد: شل شدن عضلات چهره، خيره نگاه کردن، پلک نزدن و تقریبا بی حرکتی کامل. با دیدن این نشانه ها درمانگر می تواند فرض را براین بگذارد که بیمار به مرحله خلسه سبک رسیده است. در این زمان درمانگر می تواند تلقینی بکند و یا خیلی ساده مثلا بگوید «بسیار خوب همینطور باقی بمان». در این زمان بیمار به احتمال زیاد با ذهنیات ناهشیار خود درگیر است.
داستانها اغلب از انگارهای پیروی می کنند که در قصه های جن و پری حکایات مذهبی و اسطوره های مردمی مشاهده می شود. مانند اسطوره های مردمی بسیاری از آنها از یک مضمون تلاشگرانه برخوردارند. تحقق یکی از مأموریت های واگذار شده از سوی اریکسون به بیمار ممکن است آنقدرها یک عمل قهرمانانه نباشد اما احساس موفقیتی که در بیمار ایجاد می کند با احساس ناشی از یک اقدام قهرمانی قابل قیاس است.