0

کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند و خلاصه آن_صوتی


کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند با نویسندگی کال نیوپورت از روشهایی صحبت می‌کند که از طریق آن میتوانید هر شغلی را که در آن فعال هستید دوست داشته باشید و از آن رضایت کامل داشته باشید.
نویسنده کتاب در این کتاب با ذکر مثال هایی از زندگی افرادی مانند استیو جابز و بیل گیتس به خواننده ها یادآوری می کند که این افراد برخلاف شعارهایی که همیشه داده‌اند عمل کرده اند.

با مطالعه این کتاب شما خواهید آموخت که چگونه از انجام ساده ترین و تکراری ترین کارهای دنیا رضایت داشته باشید و سر علاقه آن را انجام دهید.
این کتاب می‌گوید که داشتن عشق بکار شرط اصلی برای موفقیت شکوفایی نیست.

کتاب آنقدر خوب که نتوانند نادیده ات بگیرند مناسب چه کسانی است؟

کسانی که به دنبال تاسیس کسب و کار خودشان هستند
افراد خلاق که ایده های متفاوتی در ذهن شان دارند اما نمی دانند کدام یک انتخاب کنند
کسانی که از رشته ای که در آن فعال هستند راضی نیستند
از این نویسنده مقالات بسیاری در نشریات مهمی از جمله واشنگتن‌پست غیر منتشر شده است همچنین وبلاگ دارد که آثار خود را بر روی آن منتشر می‌کند.
موضوع محوری اکثر کتاب‌های این نویسنده روی داشتن یک زندگی متمرکز و جدا از حواسپرتی های روزمره مانند فضای مجازی و شبکه های مجازی داشته باشیم.

ان ال پی چیست و چرا باید آن را بیاموزیم؟


این کتاب دارای ۱۱ فصل است


فصل اول :چگونه کسب مهارت در شغل تان به دوست داشتن آن می چربد؟
فصل دوم : استیو جابز از حرف تا عمل
فصل سوم مانند ذهنیت یک صنعتگر عمل کنید

فصل چهارم : چگونه کارتان را به بهترین نحو ممکن به انجام برسانید
فصل پنجم : تمرینات آگاهانه منجر به افزایش سرمایه شغلی تان می گردد
فصل ششم : قانون ۱۰ هزار ساعت به تنهایی کافی نیست
فصل هفتم : روی کاری که انجام میدهید کنترل داشته باشید
فصل هشتم : مراقب تله دوم کنترل باشید
فصل نهم : ماموریت شغلی تان را شناسایی کنید
فصل دهم : قانون شرط بندی کوچک را در زندگیتان به کارگیرید.
فصل یازدهم : سخن پایانی

هیپنوتیزم اریکسونی چیست؟

نویسنده کتاب در فصل دوم کتاب می نویسد : که با مطالعه داستان زندگی استیو جابز می‌توان به تضاد بین صحبت های انگیزشی او و زندگی واقعیت پی برد.
جابز در ابتدا به دنبال روشنگری معنوی بود اما کمی بعد تنها انگیزه پولسازی بود که او را وارد حوزه های جدید و ناشناخته کرد. اپل حاصل شروع شوق جا برای پیگیری شغل رویایش نبود بلکه تبعات کار مشترکی بود که او و دوستش در اوقات فراغت شان انجام می دادند. سیب اپل تصادفی روی سر جا افتاد و او را از مسیری که تصور می‌کرد تنهایی سیاه زندگیش بود جدا ساخت.
بنابراین طرز فکر استیو جابز و تمام کسانی که داشتن عشق و علاقه برای انجام کاری را ملاک موفقیت می دانند چندان قابل اعتماد به نظر نمی رسد. شعارهایی مثل رویای خود را دنبال کنید و تنها کاری را انجام دهید که دوست دارید ، بسیار سطحی است و مورد موشکافی قرار نمیگیرد.